به بهانه پایان سریال کرگدن، مصاحبهای با سایت خبری-تحلیلی موسیقی ما در مورد آهنگسازی فیلم و سریال داشتم که خلاصاش رو منتشر میکنم.
علی شهبازی، آهنگساز سریال «کرگدن» معتقد است که باید در ساخت موسیقی شجاعت شکستن قواعد و کشف فرمولهای جدید را داشت. او در ساخت موسیقی این سریال هم تلاش کرده که با فضاسازی، گاه خود روایتگر باشد و گاه بستری برای شنیدن روایت بازیگران ایجاد کند. با او درباره موسیقی این سریال گفتوگویی داشتهایم که میخوانید.
تا جایی که به خاطر دارم اولین بار با موسیقی تئاتر کارتان را شروع کردید، درست است؟
بله. مهرداد کورشنیا سالها پیش از من خواست برای نمایش «آواز ستارهها» حدود دو دقیقه موسیقی بسازم. آن دو دقیقه تبدیل شد به یک موسیقی کامل و همان سال هم در جشنواره فجر نامزد بهترین موسیقی شد. بعد از آن هم برای نمایشهای بسیاری موسیقی ساختم؛ از جمله «پچپچههای پشت خط نبرد» اشکان خلیلنژاد و «آخرین نامه» مهرداد کورشنیا که در ایتالیا هم اجرا داشت و موسیقی آن بسیار مورد توجه قرار گرفت. بعد از آن مدتی از فضای تئاتر دور شدم تا اینکه امسال کیارش اسدیزاده با من تماس گرفت و خواست که موسیقی سریال کرگدن را بسازم.
اسدیزاده در کرگدن به دنبال شیوه روایتی متفاوت بوده. انتظار او از موسیقی چه بود؟
خب او میخواست سریال متفاوتی بسازد و خودش هم از موسیقی سر درمیآورد. به همین خاطر به دنبال یک موسیقی کلیشهای یا احساسی نبود. و از آنجا که کارهای قبلی من مفهومی بود و فضاسازی داشت، برای او جذاب بود. چون من از همان اول موسیقی تصویری کار کردم؛ یعنی نوعی از موسیقی که بشود با آن یک تصویر ذهنی درست کرد. خودم هم با تدوین آشنا بودم و راحت توانستم در چنین فضایی کار کنم. من در سریال کرگدن هر قسمت را مانند یک فیلم مستقل دیدهام و در موسیقیهای تکراریِ هر قسمت هم تغییراتی دادهام. اما از آنجایی که هزینه ساخت موسیقی بالا و دستمزدهایی که پرداخت میشود اکثرا پایین است، اغلب آهنگسازان ترجیح میدهند یک ساعت موسیقی بسازند و فقط تمها را جا به جا کنند. نوع روایت کرگدن را شاید بتوان با یکی از اولین نمونههای موفق این شیوه یعنی سریال LOST مقایسه کرد. در سریال لاست هم موسیقی در همه صحنهها وجود داشت و با تدوین غیرخطی سریال بسیار منطبق بود. در کرگدن هم ما فلاشبکهای زیادی داشتیم و باید این فضا را ایجاد میکردیم.
دانستن تدوین چقدر برای ساخت آهنگسازی مهم است؟
تدوین خیلی به آهنگساز در حفظ ریتم و ضرباهنگ تصویر کمک میکند. اما بیش از آن علم موسیقی است که اهمیت دارد. الان چون ساخت آهنگ با نرمافزارهای کامپیوتری خیلی ساده شده، خیلیها دیگر سراغ تئوری نمیروند. ولی دانستن هارمونی و کنترپوان در ساخت یک موسیقی استاندارد اهمیت زیادی دارد. موضوع مهم دیگر شناختن تصویر است. یک آهنگساز باید کارهای آهنگسازان فیلم دنیا را دنبال کند و تاریخچه موسیقی فیلم را بداند. و در کنار همه اینها جرات فاصله گرفتن از کلیشهها را هم داشته باشد.
رابطه با کارگردان چقدر مهم است؟
خیلی زیاد. در واقع ترجمه تفکرات و ذهنیات کارگردان به زبان موسیقی و رسیدن به یک زبان مشترک باعث ساخت یک موسیقی خوب میشود. و البته همانطور که گفتم کیارش اسدیزاده موسیقی را میشناسد و دقیقا میدانست چه انتظاری از موسیقی دارد و این خیلی به من کمک کرد.
نمود کلیشههایی که از آن حرف زدید در موسیقی سریالهای امروزی چیست؟
سریالهای ایرانی اغلب تمی دارند که همه جا تکرار میشود. هرجا فضا غمگین است یک ملودی غمگین میگذارند و هرجا شاد است یک ملودی شاد. درواقع موسیقی چیزی به تصویر اضافه نمیکند و همان کاری را برعهده دارد که بازیگر یا تصویر دارد انجام میدهد. اما گاه یک فضای خنثی باعث میشود که نقش تدوین یا بازی بازیگران بیشتر دیده بشود.
یعنی لزوما نباید غم را با ملودی غمگین یا شادی را با ملودی شاد نشان بدهی. در سریال کرگدن موسیقی گاه فضاسازی میکند و خود تماشاگر حس را میگیرد؛ به جای اینکه بخواهی به زور از طریق موسیقی این حس را به او القا کنی.
از طرف دیگر من در ساخت موسیقی کرگدن از تم خاص هر بازیگر استفاده نکردم. بلکه برای فضاهای مختلف موتیفهای مختلفی ساختم. همه کاراکترها در کرگدن یک اتفاق مهم در زندگیشان هست که من آن اتفاق را دستمایه ساخت موسیقی قرار دادهام. در واقع اتفاقات برای من مهمتر بوده تا ویژگیهای هر کاراکتر.
سبک موسیقی شما در این سریال چیست؟
یک چیزی بین موسیقی هنری اروپایی مثل آثار پرایزنر که جزئی از فیلم است و باید حتما شنیده شود، و نقطه مقابل آن یعنی موسیقی هالیوودی از جمله آثار جان ویلیامز که موسیقی در تمام صحنهها حضور دارد، اما در لایههای زیرین؛ به طوریکه گاه تماشاگر متوجه حضور آن نمیشود. موسیقی کرگدن هم یک جاهایی خیلی خودش را نشان میدهد و یک جاهایی در لایههای زیرین دارد کار خودش را میکند. من شنیدم که کیارش اسدیزاده حتی برخی صحنهها را براساس موسیقی صحنه کارگردانی کرده که این برای من نکته بسیار مثبتی است.
چه معیاری برای تشخیص خوب یا بد بودن موسیقی دارید؟ درواقع اثرتان را بعد از ساخته شدن بر اساس چه مولفههایی ارزیابی میکنید؟
خب نمیشود از قبل حدس زد که یک موسیقی زیبا و قابل شنیدن است یا نه. مساله اصلی در موسیقی فیلم کارکرد درست آن در صحنه است. اگرچه موسیقی فیلم فرمولها و قوانین خودش را دارد، اما اکثر مواقع نمیدانی کار به کجا ختم خواهد شد. بهتر است اصلا به این فرمولها فکر نکنی و آگاهانه از آنها دور بمانی. معمولا موسیقی فیلم براساس یک فضای خاص یا یک تم آغاز میشود و ریتم آن براساس اتفاقات داستان تغییر میکند. اما حالا بعد از گذشت دهههای بسیاری از تاریخ موسیقی فیلم، کسانی که شجاعت شکستن این قواعد و کشف فرمولهای جدید را داشته باشند موفق خواهند شد. نمونهاش هانس زیمر که بعضی مواقع از ارکستر سمفونیک مثل یک گروه راک استفاده میکند.
درحال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
در تلاش هستم آلبومی از موسیقیهای تئاترم را که به نوعی با موضوع صلح در ارتباط هستند، آماده کنم.
عمده فعالیت من در زمینه کپیرایتینگ، مشاوره بازاریابی و تبلیغات، تدوین برندبوک، بیزنس پلن و مارکتینگ پلن و همچنین مشاوره و راهاندازی فروشگاههای اینترنتی است.
«سونیک برندینگ» یا طراحی اصوات برند شامل «سونیک لوگو» ( لوگوی صوتی یا جینگل)، طراحی صداها و افکتهای اختصاصی نرمافزار و اپلیکیشن و همچنین ساخت موسیقی برند از دیگر فعالیتهای من است.